معنی دارایی و مایملک

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

مایملک

دارایی، مایملک او تنها یک خانه و یک مزرعه بود، مال

لغت نامه دهخدا

مایملک

مایملک. [ی ُ / ی َ ل َ] (اِ مرکب) مال. دارایی: مایملک او تنها یک خانه و یک مزرعه بود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فقهی ومدنی) قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند، شامل دیون نمی شود. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی).


دارایی

دارایی. (حامص، اِ) مکنت. مال. ثروت. رجوع به دارا شود. || اصطلاح حقوق مدنی که شامل دو بخش است یکی اموال و مطالبات یا دارایی مثبت، و دیگر دیون یا دارایی منفی. (فرهنگ حقوقی).

دارایی. (اِخ) میرزا محمد باقر رازی شاعر فارسی، متخلص به دارایی. صاحب دیوان شعری است که آن را «طرفه » نامیده است. (الذریعه ج 9 ص 312).

دارایی. (اِ) یک نوع پارچه ٔ ابریشمی که چند تاری پنبه در آن باشد. (ناظم الاطباء).

دارایی. (اِخ) ده کوچکی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. هفت هزارگزی جنوب ماسور.هفت هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک و دارای 50 تن سکنه است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

مترادف و متضاد زبان فارسی

مایملک

دارایی، مال، مال‌ومنال، هست‌ونیست، هستی


دارایی

توانگری، ثروت، مال، مایملک، ملک، منال، مالیه

فرهنگ عمید

مایملک

آنچه در تصرف کسی باشد، دارایی،

فرهنگ معین

مایملک

(یَ لَ) [ع. فعل] (اِ.) دارایی، مال.

فرهنگ فارسی آزاد

مایملک

مایُملَک، دارائی، آنچه که در تملک است، آنچه ملک انسان می باشد،

معادل ابجد

دارایی و مایملک

373

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری